هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

هامان هستی مامان

پدرم رفت

  هیچ میدانی پدر که بعد از رفتنت دیوار بر من ریخت ؟! هیچ میدانی که آتش شد تمام پیکرم در غم ؟! هیچ میدانی صدای شیون من در جهان پیچید ؟! هیچ میدانی که هر شب خواب من گم شد ؟! هیچ میدانی ز اشکم جوی جاری شد ؟! هیچ میدانی نگاهم روی قاب عکس غمگینت ... بی تحرک ماند ؟! هیچ میدانی عزا گرفتم؟! هیچ میدانی پدر از دست دادن چیست؟! هیچ میدانی " یتیمی " چه دردیست؟! هیچ میدانی که فرزندت چگونه زیست؟! هیچ ..... یادت هست؟! اشک من خون شد به راه تو .... هیچ میدانی که دلبندت ... باز  آغوش تو را میخواهد؟! باز نوازش هایت را میخواهد؟! باز عشقت را به جانم افتاد؟! ...
31 تير 1391

مترسک

    از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟  پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتي به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی‌شوم! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم! گفت : تو اشتباه می کنی! زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!! جبران خلیل جبران   ...
1 تير 1391
1